و باز هم می نویسد!
وقتی از مهد به خانه می آیی و زمزمه کنان دعای فرج می خوانی و هنوز یک بند از آن را نخوانده تن صدایت را بالا می بری و می گویی:" علیـــــرضا!" و این علیرضا گفتن نشان دارد از حواسِ پرت تو در مهد و به وقتِ خواندنِ دعای فرج، که خاله را به تذکرت وا می دارد و نوای پایانی ات که با لحنی کودکانه "صلبات(صلوات)" می گویی و مُجدّانه صلوات می فرستی، همۀ خلوصت برای مادرت آن قدر جذاب می شود که او را باز هم به نوشتنِ تمامِ حجم شیرینی ات وا می دارد ! وقتی توپ کوچکت را در یک دست و یک میلۀ پلاستیکی را در دست دیگرت می گیری و در حالی که ژست یک بیس بالیست را اختیار کرده ای رو به مادرت می گویی:" مامانی، تو دروازه بانی!"، او را مصمم ...